قابهای ماندگار
حمیدرضا محمدی روزنامهنگار
عکاسان خبری، شاهدان دفاع مقدس و تصدیقکنندگان وقایع آن هستند. در هر فریم از عکسهای آنها پیامهایی نهفته است که در هزاران صفحه کتاب قابل بیان و انتقال نیست.
کمال خرازی
عکس در دل و درونش هزار حرف دارد؛ هزار سخن که باید در آن دقیق و عمیق شد تا دریافتش. با فیلم فرق دارد. فیلم خود گویاست، اما عکس صامت است و همین سکوتی دارد، میشود از کنهاش هزارجور داستان ساخت و به عمق سوژه رفت. عکسهای جنگ هم از این قانون و قاعده مبری نیستند. اگر قابی از صحنۀ نبرد باشد یا نمایی از پشت جبهه یا حتی تکهای از زندگی شهری و آدمهای معمولی و خانههای تخریبشده و زندگیهای ازمیانرفته، همین حکایت است. اصلاً برای همین هم هست که عکاسی جنگ خود رشته و شاخهای مجزاست و برای برداشتن تصاویر حیرتانگیز، باید که دل شیر داشت و به قلب رزم رفت. در جنگ عراق علیه ایران هم رفتند و برخیشان حتی شهید، مفقودالاثر و یا جانباز شدند اما صحنه را ترک نکردند. عکاسان جنگ تحمیلی، دقیقاً چنین بودند. دوربینبهدستانی که کم هم نبودند؛ از علی فریدونی، سیفالله صمدیان، ابراهیم شاطری و امیرعلی جوادیان تا محمود ظهیرالدینی، امیرقلی نخعی و مجید کریمیان و البته شهید داریوش گودرزیکیا و جاویدالاثر کاظم اخوان و کموبیش محسن وفایی شاندیز و محسن راستانی که برای خبرگزاری ایرنا عکس میگرفتند، منوچهر قلمچی، محسن رفیعنژاد، جهانگیر رزمی، علی آذرنیا، مرتضی خاکی، علی غفاری و محمود محمدی عکاسان روزنامۀ اطلاعات بودند، روزنامۀ کیهان عکاسانی چون حسین پرتوی، قربان خلیلی و حمیدرضا نجفزاده شهری داشت، بهرام محمدیفرد عکاس روزنامۀ جمهوری اسلامی و ابراهیم اصغرزاده عکاس روزنامۀ قدس بودند، محمد صیاد عکاس خبرگزاری آسوشیتدپرس بود، کسانی هم مانند مریم کاظمزاده، کاوه گلستان احمد ناطقی ساسان مؤیدی، کاوه کاظمی، جاسم غضبانپور، مهرزاد ارشدی، شهید سعید جانبزرگی، محمدحسین حیدری، جهانگیر رزمی، شهید محسن چوبدار و عربعلی هاشمی البته مستقل عکس میگرفتند، و البته حتماً نامهای بسیار دیگری که میشود قطار کرد. ما نسل چهارمِ پس از دفاع مقدس، حالا ثبت و ضبط آنهمه حماسه را مدیون قابهای فراموشناشدنی آنانیم. آنان که سلاحشان، دوربینشان بود و جانبرکف در خط مقدم و در کنار رزمندگان حضور داشتند تا به یادگار گذارند همۀ آن چیزهایی که دارد در این صحنه میگذرد. کاش کتابهای مصور جنگ بیشتر منتشر شوند. کاش نمایشگاههای عکس جنگ افزونتر برپا شوند. و کاش نسل جدید و جوانِ پس از آن هشتسال فراوانتر از قبل تصاویر جنگ را ببینند تا دریابند آنچه در آن دوهزارو916 روز گذشت. جنگی که اما فراموش نباید کرد اگر مجاهدت و مرافدت جوانترینِ جوانان وطن، آنهمه سرو روان و رعنا، در آغاز راه، پر از امید، پر از آرزو و پر از فکرِ فردا، آزاد و آزاده نبود، شاید این مرزموبوم نبود و نمیماند. آنان بودند که از اهل و عیال و مان و خان گذشتند و خون دادند، اما خاک از این خطۀ پرگوهر ندادند. همۀ ایرانیان مدیون و مرهون آن مردانِ دلیر و رشید در خط مقدم و زنانِ یلِ دلاور در پشت صحنهاند که جز آبادی و آزادی این سامان به هیچ چیزی نیندیشیدند و عهدِ خوش و خرمِ شباب را به پای دفاع ریختند و خود را فدا کردند در آن جنگِ نابرابرِ تحمیلی که به گفته حسین بنمنصور حلاج؛ «گلگونه مردان، خونِ ایشان است.» پس شایسته و بایسته است ارج و اجر نهادن جایگاه و پایگاه همۀ آن شهیدان این کهنبوم، فرزندان موطنمان که به قول آن مردِ برْدارْآویختهشده؛ «در عشق دو رکعت است [که] وضوء آن درست نیاید الّا به خون.»