printlogo


حمایت از معلولان باید عملی شود

در کوچه‌های کم‌عرض و خانه‌های قدیمی شهر، زندگی جریان دارد، اما برای همه یکسان نیست. جایی در گوشه‌ای از همین شهرها، افرادی زندگی می‌کنند که روزانه با چالش‌هایی روبه‌رو هستند که بسیاری از ما حتی به ذهنمان خطور نمی‌کند؛ افرادی که نامشان در آمارها و گزارش‌های دولتی به‌عنوان «افراد دارای معلولیت» ثبت می‌شود، اما در واقعیت، سهمشان از زندگی، سهمی بسیار ناچیز و نابرابر است.
طبق آمارهای رسمی، حدود ۱۱ درصد جمعیت کشور به نوعی با معلولیت زندگی می‌کنند. این یعنی میلیون‌ها نفر. اما وقتی صحبت از حمایت و خدمات رفاهی می‌شود، این جمعیت بزرگ در حاشیه می‌مانند. بودجه‌های سالانه در حد شعار می‌ماند، وعده‌ها رنگ واقعیت نمی‌گیرند و قانون حمایت از حقوق معلولان –که پس از سال‌ها انتظار بالاخره در اسفند ۹۶ اصلاح شد– در بهترین حالت، به صورت حداقلی و ناقص اجرا می‌شود.

قانونی که روی کاغذ باقی ماند
این قانون قرار بود نقطه عطفی باشد؛ قرار بود مستمری معلولان متناسب با هزینه‌های زندگی افزایش یابد، سهمی از فرصت‌های شغلی به آنان اختصاص داده شود و در خصوص امکانات شهری و حمل‌ونقل عمومی مناسب‌سازی صورت گیرد. اما امروز، آنچه معلولان دریافت می‌کنند، بیشتر یک «حمایت نمادین» است تا حقی واقعی. میزان مستمری اغلب به قدری پایین است که حتی هزینه داروهای ماهانه یک بیمار مزمن را پوشش نمی‌دهد. از سوی دیگر، بسیاری از دستگاه‌های اجرایی به بهانه کمبود بودجه، از اجرای وظایف قانونی خود شانه خالی می‌کنند و هیچ نظارتی هم بر این کوتاهی‌ها وجود ندارد.
در عمل، معلولان مجبورند برای تامین نیازهای اولیه زندگی به خانواده یا خیریه‌ها تکیه کنند. این در حالی است که فلسفه وجودی قانون حمایت از حقوق معلولان، ایجاد استقلال و کرامت برای افراد دارای معلولیت بود. اما اکنون، واقعیت چیزی جز وابستگی و فقر بیشتر نیست.
معلولان ایران سال‌هاست در انتظار اجرای کامل قانونی هستند که قرار بود زندگی‌شان را اندکی آسان‌تر کند. اما آنچه امروز نصیبشان شده، تنها چند بند از یک قانون نیم‌بند است که در نبود بودجه و اراده جدی، عملاً «تزئینی» باقی مانده است. این قانون، قرار بود حق دسترسی به مسکن، اشتغال، تحصیل، بیمه و خدمات درمانی را برای افراد دارای معلولیت تضمین کند. اما واقعیت این است که بخش بزرگی از جامعه معلولان حتی برای تامین ابتدایی‌ترین نیازهای خود نیز به مشکل برمی‌خورند.
حمایت‌های دولتی به قدری ناچیز است که حتی هزینه چند روز زندگی یک فرد را هم پوشش نمی‌دهد. بسیاری از فعالان حوزه معلولیت معتقدند که این مبالغ بیشتر «توهین‌آمیز» است تا حمایتی واقعی. در چنین شرایطی، اگر خانواده‌ای پشت فرد معلول نباشد، او عملاً در تامین غذا، اجاره مسکن و هزینه‌های درمانی ناتوان می‌شود.

روایت سارا: زندگی بر لبه فراموشی
«سارا» یکی از همین افراد است. او بیماری تحلیل عضلانی دارد؛ بیماری‌ای ارثی که از نوجوانی آغاز شده و با گذشت سال‌ها، توان حرکتی او را به شدت کاهش داده است. پاهایش را به سختی روی زمین می‌کشد و خودش می‌گوید که به گفته پزشکان، در آینده‌ای نه چندان دور، همچون برادرانش کاملاً زمین‌گیر خواهد شد.
سارا ۹ سال سابقه کار در یک تولیدی  پوشاک را دارد. اما کار سخت و شرایط جسمی نامساعد، او را ناچار کرد که دست از کار بکشد و از کارافتادگی بگیرد. امروز مستمری‌بگیر تأمین اجتماعی است اما دریافتی‌اش به‌قدری ناچیز است که تنها در همان روزهای ابتدایی ماه تمام می‌شود. او می‌گوید: «نیمی از این مستمری صرف اجاره خانه می‌شود و باقی هم خرج تامین حداقلی مایهتاج روزمره.»
بخش عمده‌ای از هزینه‌های خانه نیز همچنان بر دوش اوست و مستمری ناچیز کفاف زیست روزمره و تامین نیازهای خودش را هم نمی‌دهد. او بارها به سراغ بهزیستی رفته، تقاضای کمک کرده اما تنها پاسخی که شنیده، ارجاع دوباره به همان نهادی است که حمایتی از او نکرده است.