کودک کار زندگی نمیکند
در هیاهوی بحرانهای اقتصادی و تنشهای سیاسی، صدایی هست که اغلب شنیده نمیشود: صدای کودکانی که در خیابانها، کارگاهها و کورههای آجرپزی، زندگی خود را در ازای نانی اندک میفروشند. در ایران، پدیده کار کودک زخمی کهنه است که هر بار با شدت بیشتری باز میشود. بنا بر برآوردهای غیررسمی، بیش از دو میلیون کودک در کشور، بهجای نشستن پشت میز مدرسه، به ناچار وارد بازار کار شدهاند؛ بازاری که برای آنها نه تنها بیرحم، بلکه بیقانون و بیپایان است. فقر، فروپاشی خانواده، اعتیاد و فقدان سیاست اجتماعی کارآمد، این کودکان را از کودکی محروم کرده و آنان را به نیروی کار بیدفاع بدل ساخته است.
در دل این فاجعه، کودکان مهاجر افغانستانی وضعیت وخیمتری دارند. طبق گزارشها، در تهران و دیگر کلانشهرها، ۶۰ تا ۸۵ درصد کودکان کار را مهاجران افغانستانی تشکیل میدهند. این کودکان که اغلب بدون مدارک رسمیاند، نهتنها از تحصیل و حمایتهای اجتماعی محرومند، بلکه با ترس دائمی از بازداشت و اخراج نیز زندگی میکنند. آنها در مشاغل سخت، کثیف و پرریسک مانند زبالهگردی، خیاطی، آجرپزی و کارهای خانگی مشغولند؛ بدون بیمه، بدون نظارت و بدون امکان اعتراض. اغلب این کودکان یا در ایران متولد شدهاند یا از سنین پایین در این کشور زندگی کردهاند، اما همچنان از حقوق اولیه بیبهرهاند.
جنگ ۱۲ روزه در منطقه، تنها به میادین نبرد محدود نماند؛ فضای امنیتی کشور باعث افزایش فشار بر مهاجران، بهویژه افغانستانیها شد. بازداشتها و اخراجهای گسترده خانوارهای مهاجر، به بهانه تهدیدات امنیتی، افزایش یافت. در همین بستر، سیاست اخراج مهاجران غیرقانونی شدت گرفت؛ بهطوریکه تنها در سال ۲۰۲۴ بیش از ۱.۲ میلیون مهاجر افغانستانی از ایران اخراج شدند. از این میان، بنا بر برخی گزارشها، حدود ۸۰ هزار کودک نیز به اجبار از کشور خارج شدهاند؛ رقمی که شامل دستکم ۶ هزار کودک بدون سرپرست میشود. این کودکان که بسیاریشان هیچ شناختی از افغانستان ندارند، به سرزمینی بازگردانده میشوند که برایشان جز جنگ، فقر و ناامنی معنایی ندارد. آنها از دو سو طرد شدهاند: نه در ایران به رسمیت شناخته میشوند، نه در افغانستان جایی دارند.
در این میان، قوانین کار ایران که اشتغال زیر ۱۵ سال را ممنوع و برای گروه سنی ۱۵ تا ۱۸ سال شرایط خاصی در نظر گرفته، بهدلیل نبود نظارت و فقر گسترده، عملاً بیاثر شده است. سیاستهای حمایتی اجراشده در قالب طرحهایی مانند «ساماندهی کودکان کار»، بهدلیل سطحینگری، ناکامی در مقابله با عوامل ساختاری و ناهماهنگی نهادی به نتایج ملموسی منجر نشدهاند. پدیده کار کودک در ایران؛ بهویژه در مورد مهاجران، به یک بحران انسانی چندلایه بدل شده که در تلاقی فقر، بیهویتی، ناکارآمدی حقوقی و فشارهای امنیتی شکل گرفته است. اگر این روند ادامه یابد، نهتنها آینده این کودکان، بلکه سرمایه اجتماعی کشور نیز بهشدت آسیب خواهد دید. برای پاسخ به این بحران، باید از نگاه امنیتی فاصله گرفت و با رویکردی انسانی، جامع و ساختارمند، به حمایت واقعی از کودکان پرداخت؛ پیش از آنکه خاموشی آنها به فریادی برای سالهای آینده بدل شود.