آیندهای پایدار برای بازنشستگان
آیندهای پایدار
برای بازنشستگان
در جامعهای که به سوی سالمندی پیش میرود، تأمین آینده بازنشستگان چالشی بزرگ است که سازمان تأمیناجتماعی، بهعنوان ستون اصلی بیمههای اجتماعی ایران، در قلب آن قرار دارد. این سازمان با پوشش بیش از نیمی از جمعیت کشور، نهتنها مستمری میپردازد، بلکه باید زندگی آبرومندانهای برای میلیونها نفر تضمین کند؛ اما آیا طرحهایی مانند متناسبسازی حقوق میتوانند این هدف را محقق کنند یا خود به مانعی برای پایداری سازمان تبدیل میشوند؟
یکی از اقدامات کلیدی سازمان تأمیناجتماعی در سالهای اخیر، اجرای قانون متناسبسازی حقوق بازنشستگان بود. این طرح با هدف افزایش مستمریها و همگامسازی آنها با شرایط اقتصادی طراحی شد. شاخص «نرخ جایگزینی» نشان میدهد که سازمان تا چه حد میتواند مزایای پرداختی را نسبت به حق بیمههای دریافتی تأمین کند. با نرخ جایگزینی بالای ۹۰ درصد، تأمیناجتماعی در مقایسه با استانداردهای جهانی، طرحی سخاوتمندانه ارائه کرده است. اما این سخاوتمندی، بهتنهایی کافی نیست. مفهوم «کفایت» در اینجا اهمیت مییابد: آیا مستمری پرداختی، نیازهای زندگی بازنشستگان را پوشش میدهد؟ در شرایطی که حداقل دستمزد کارگران کفاف هزینههای زندگی را نمیدهد، مستمریهای بازنشستگی نیز با چالش مشابهی مواجهاند. تورم بالا و گرانی، زندگی را برای همه دشوار کرده و صندوقهای بیمهای را نمیتوان مقصر این وضعیت دانست. با این حال، متناسبسازی باید فراتر از اعداد پیش برود و زندگی راحتتری برای بازنشستگان فراهم کند. اجرای مکرر متناسبسازی، هرچند ضروری، بار مالی سنگینی بر دوش سازمان تأمیناجتماعی میگذارد. این سازمان ماهانه حدود ۹۰هزار میلیارد تومان تعهدات دارد که بخش عمده آن صرف مستمریها میشود. اگر این روند بدون برنامهریزی دقیق ادامه یابد، پایداری مالی سازمان به خطر میافتد. افزایش مداوم تعهدات، میتواند صندوقهای بیمهای را در آینده با بحران مواجه کند، بهویژه در جامعهای که به سمت سالمندی پیش میرود. راهکار چیست؟ به جای رویکردهای مقطعی، باید سازوکاری طراحی شود که مستمریها هر سال متناسب با نرخ تورم افزایش یابد. این روش، هم شفافیت بیشتری به دنبال دارد و هم از انباشت تعهدات سنگین جلوگیری میکند. تکرار مداوم متناسبسازیهای دستی، نهتنها پایداری مالی سازمان را تهدید میکند، بلکه ممکن است انتظارات غیرواقعی ایجاد کند. وظیفه تأمین آینده بازنشستگان تنها بر دوش صندوقهای بیمهای نیست. نبود یک نظام حمایتی جامع در سطح ملی، فشار مضاعفی بر سازمانهایی مانند تأمیناجتماعی وارد کرده است. این سازمان با وجود منابع محدود، تلاش میکند با برنامههایی مانند متناسبسازی و خدمات رفاهی، زندگی بهتری برای بازنشستگان فراهم کند؛ اما بدون حمایتهای کلان دولتی و سیاستگذاریهای بلندمدت، این تلاشها کافی نخواهد بود. ایجاد یک نظام حمایتی که درآمد کافی، خدمات درمانی مناسب و امکانات رفاهی را برای سالمندان تضمین کند، ضرورتی غیرقابلانکار است. چنین نظامی نهتنها بار سازمان تأمیناجتماعی را سبکتر میکند، بلکه به عدالت اجتماعی و حفظ کرامت بازنشستگان کمک میکند. سخن آخر اینکه آیندهای پایدار برای سالمندان، نیازمند همکاری همهجانبه بین دولت، نهادهای بیمهای و جامعه است.